غزل شماره ۱۴۰
وزن/ فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
کم بِگو؛ پیشِز مو سَولی،جورِ مو نَشمین نَبی
کم بِگو؛ پیشِز مو، بُرگی،تِشنهءِ شَوخین نَبی
کم بِگو؛ وَختی خُـدا وَنـدی مِنه بُرگـام ، خَل
ری زِمین ؛ تَرسی اَیَر بی، اِز دُمِ گادین نَبی
کم بِگو؛ روزِ اَزَل وَختی فَلَک بی زیـرِ پـام
صُحبتـی اِز بِـرچِ تیـگِ کَــد شِلالِ چیـن نَبی
کم بِگو دُر؛ وایو که شیرین اَرمَن، ناز داشت
خاکِ اَرمَن ، جورِ اَرمَنـدُم تُمِس شیرین نَبی
گُل چُنُو که خُت به خُت بَستی دِلِت ، وُلا خُدا
بَعدِ خِلقَت ، ایقَـدَر ؛ اِز خِلقَتِـس ، خُشبین نَبی
بَختیارینـه ،.. خُدا مَر خُس کُنه اِز خَو ، بیـار
کُر ، خَوِ اَصحاوِ کَـهفَم ، .. ئیقَدَر سِنگین نَبی
نَـم چِمِـه ! شـاید دِلُـم ، دلتَنـگِ روزی وابییِه
او زَمونی که هِنی تَرس اِز خُـدا و دین نَبی
دینِشت
مجموعه غزلیاتِ لُری بختیاری شادان شَهرو
۱... کم بگو ؛ پیش از من گلِ سَولی مانند من زیبا نبود. کم بگو پیش از من ابرویی تشنهی شبیخون نبود.
۲... کم بگو ؛ وقتی خدا تویِ ابروهایم خم انداخت ، روی زمین اگر ترسی وجود داشت از دُمِ گادین ( عقرب سیاه ) نبود.
۳... کم بگو ؛ وقتی روز ازل فلک به زیر پایم بود ، صحبتی از درخشش پیشانی بلند قامتان چین نبود.
۴...ای دختر کم بگو با اینکه شیرین ارمَن ناز داشت ،خاک ارمَن ( ارمنستان)مثل ارمَند من( منطقهای در بختیاری) شیرین نبود .
۵...ای گُل ؛ چنان که خودت، به خودت دل بستهای ، وَالله که خدا بعد از خلقت از خلقت خودش این اندازه خوش بین نبود.
۶...ای پسر ، مگر خدا خودش بختیاری را از خواب بیدار کند. خواب اصحاب کهف هم این قدر سنگین نبود.
۷... نمیدانم چه ام هست. شاید دلم، دلتنگ روزی شده است ، آن زمانی که هنوز ترس از خدا و ترس از دین وجود نداشت.
معنی لغات :
پیشِز مو ... پیش از من
سَولی ... گل سَولی
جورِ مو ... مثل من
نَشمین نَبی ... زیبا و جذاب نبود
بُرگی ... ابرویی
شَوخین ... شبیخون
نَبی ... نبود
وَختی ... وقتی
وَنـدی ... انداختی
مِنه ... تویِ
بُرگـام ... ابروهایم
خَل ... خم ، ( خَلی ... انحنا )
ری زِمین ... روی زمین
اَیَـر ... اگر
بی ... بود
گـادین ... عقرب بزرگ و سیاه
بِــرچِ ... برقِ ، درخششِ
تیـگِ ... پیشانیِ
کَــد شِلالِ ... بلند قامت
کم بِگو دُر ...ای دختر کم بگو
وایو که ... با اینکه
اَرمَن ... ارمنستان
جورِ ... شبیه ، مثلِ ، مانندِ
اَرمَنـدُم ... ارمند من ، ( ارمند نام منطقهای در استان چهارمحال و بختیاری )
تُمِس ... طعم اش ، مزه اش
چُنُو که ... چنان که
خُت به خُت ... خودت به خودت
بَستی دِلِت ... دل بسته ای
ایقَدَر ... این قدر
خُشبین ... خوشبین
بَختیـارینـه ... بختیاری را
خُدا مَر خُس کُنه اِز خَو ، بیـار
کُر ...ای پسر
خَوِ ... خوابِ
اَصحـاوِ کَـهفَم ... اصحاب کهف هم
ئیقَدَر ... این قَدَر
نَـم چِمِـه ... نمیدانم چه ام است
وابییِه... شده است
او زَمونی که ... آن زمانی که
هِـنی ... هنوز