هـــر کــه یکبـار نی یَشت اُو لَوِ خینالیته
شاه اَیَـــر بوهه دُوَر , وا کُنـــه تُشمالیته
مَــر مِنه ایل دلی مَنده که پِی جورِت نی
جَخـت یــو اَوَلِ دل بُــــ
ردِن و خینکالیته
گیـلِ مِیناتِـه بِگِـر , کِــل بِزَن و سیر بِباز
بِهــل تـــا ایـــل ببینِن همـــــه خوشحالیته
اِز خُـــداسِه کــه بِیاهه دُوَرِ دَشکه فُروش
آخــــرِ ســـــال بِتِـینـــه سَـرِ تــوو قــالیته
مِنِه مِیـلِس مُنه دی بُرگِسه خَل کِه گُدُمِس
دُر, دِلُـــــم لیــــوِهی اُو زُلــفِ حَنامالیته
لیش سِیلی به مو کِردی و گُدَک جار نَزَن
نـافِــــرِنـــگـــی خُـت و اُو رَگِ اَودالیــته
نی یَشت niyasht = نگاه کرد, نگریست . ( نی یَر niyar = همان نگر فارسی است . و نی یَشت niyasht = همان نگریستن فارسی است . با این تفاوت که واژه نی یَر کهن تر از واژهی نگر هست .
لَو law = لب
خینالیته = خون آلود تو را
اَیَر = اگر
بوهه bohe = باشد
دُوَر dowar= دختر
وا کُنه = ( وا= باید / وا کُنه = باید بکند )
تُشمالیته toshmalite = ( تُشمال = نوازنده ساز و دُهل / تُشمالیته = نوازندگی تو را )
مَر mar= مگر
مِنه mene = داخل , درون
مَندِه mande = مانده است
پِی جورت نی = ( پِی جور = سراغ , دنبال / پی جورت نی = سراغت را نگیرد, دنبالت نباشد)
جَخت jakht = تازه
یو yo= این
خینکالیته = ( خین = خون / خینکالی = خون کاشتن , خوندار کردن/ خینکالیته = خوندار کردنت است .)
گیلِ gile = ( گیل gil= گوشه/ gile = گوشهی )
مِیناته meynate = مینایت را ( مینا پارچهای توری مانند هست که منجق دوزی شده و زنان و دختران ایل آنرا به نیم کلاهی بنام لچک آویزان میکنند و دارای رنگهای شاد است )
بِگِر beger = بگیر
کِل بزن = ( کِل kel = نوعی صدای زنانه است که در مراسم شادی و گاه در سوگ عزیزان و گاه در ترغیب جوانان به جنگ سر داده میشود / کل بزن = کل سر دادن )
بباز = برقص
بِهل behl = بگذار , اجازه بده
اِز خُداسِه = از خدایش هست
که بیاهه = که بیاید
دُوَر دَشکه فُروش =( دشکه = نخ / دشکه فروش = فروشنده نخ / این اصطلاح برای فروشندگان دوره گرد بکار میرود / دُوَر دَشکه فروش = دختر فروشندهی دورگرد )
بِتِینِه beteyne = بتکاند
سَرِ تُوو sare tow= روی پُشت بام
قالیته = قالی ات را
مِنه مِیلِس mene meyles = داخل مجلس , داخل جمع
مُنه دی mone di = مرا دید
بُرگِسه خَل کِ borgese khal ke = به ابرویش خم انداخت ( بُرگ = ابرو / برگسه = ابرویش را / خَل = خم / کِ = مخفف کرد ) در گویش بختیاری کابرد مخففها و ریشه افعال بسیار زیاد است .
دُر dor = مخفف دُوَر dowar به معنای دختر )
لیوهی liveye = دیوانه ی/ لیوه live = دیوانه /
اُو = آن
حنامالیته = حنا مالی ات است
لیش lish = بد , زشت
سیلی به مو کردی =/ سِیل seyl = نگاه / نگاهی به من کردی
گُدَک godak = گفت که
جار نزن = فریاد نزن
نا فِرِنگی naferengi = بی فرهنگی
خُت = خودت
اَودالیته awdalite = / اَودال awdal = از نامهای پارسی باستانی ست . و ترکیب ( اوش, + دال/ دار ) یا همان ( اهو + دار ) هست . در گویش مردم ساکن در جنوب غرب برخی کلمات مختوم به ( ر ) لام تلفظ میکنند . مثلن به شکار میگویند شکال // دال + اَوش / یا همان ( دار + اوش ) نام داریوش دقیقن ترکیبی عکس( اودال ) است .دال اَوش همان نماد فروهر ( دارنده نیکی )گرفته شده است . . متاسفانه وقتی در ایران شناسنامه رایج شد نام اودال را بصورت ابدال نوشتند . و باعث شد که خیلیها تصور کنند این یک نام عربی است . در صورتی که اینطور نیست . اودال یک نام کاملن پارسی است و بنابر گفتهی یکی از موبدان زرتشی این نام یکی از نامهای مقدس و رایج در میان خاندانهای پارسی بوده که به کرات روی فرزندانش این نام را میگذاشتند .
رگِ اَودالیته = رگ اودالی ات را / برای درک بهتر این عبارت مجبورم توضیحاتی مختصر بدهم . ( شهرویان , یکی از 32 قبیله بزرگ کوچندگان قوم پارس بودند که در کنار قبایل دیگر پارسی به اردشیر بابکان که او هم از همین کوچندگان قوم پارس بود کمک کردند تا بر اردوان اشکانی پیروز شد . زمانی که شاپور به پادشاهی رسید به خاطر خردسال بودنش , تا 5 سال ایران توسط وزیرش( شهرو) که از قبیلهی شهرویان پارس بود اداره شد . در اواخر ساسانی و حمله اعراب به ایران و پناه بردن یزدگردسوم به ماهوی سوری در خراسان , وقتی ماهوی به خاطر قدرت طلبی اش قصد کشتن یزدگرد را نمود موبدی از همین شهرویان او را هشدار داد که شاه را نکش که ایران از دست میرود . هر دو مورد در شاهنامه هم ذکر شده است . شهرویان و دیگر قبایل پارس مثل کرمانیان و رامانیان و بندادیان و آذردختیان و .... تا یک قرن در برابر یورش اعراب پایداری کردند . در قرن دوم به بعد این قبایل پارسی به مرور زمان پراکنده شدند بخشی به هندوستان رفتند و بخشی در فلات ایران ( ایرانشهر ) پراکنده شدند و بخش هم در جنگهای صدساله جان باختند . یکی از قبایل پارسی که بخشی از آن در منطقه ماند شهرویان بودند . که بنده به این بخش از قبیله تعلق دارم . امروزه در هشت استان خوزستان - چهارمحال و بختیاری - فارس - کهگیلویه و بویراحمد - سمنان - کرمان - سیستان پراکنده اند .
بخشی از شهرویان که در چهارمحال و بختیاری ساکن شده اند بعد از آنکه صدور شناسنامه اجباری شد بجای نام شهرو که تا آنزمان به آن نام باستانی شناخته میشدند نام جدشان را که ( اودال شهرو ) بود را بعنوان نام خانودگی ولی بصورت ابدالی پذیرفتند . که امروزه با نام خانوادگی ابدالی شناخته میشوند . . اینهمه گفتیم تا برسیم به معنای ( رگِ اَودالی )
در میان شهرویان بختیاری آن بخشی که از نوادگان اودال شهرو هستند , چون زیر بارزور برو نبوده و دربرابر کوچکترین بی عدالتیها و بی احترامیها زود برافروخته میشدن و واکنش نشان میدادند و اعتراض میکردند این خصلت آنها تحت عنوان ( رگ اَودالی ) در منطقه زبانزد است. پس در مصراع آخر معنی ( رگ اودالیته یعنی رگ اودالی ات را / اشاره به همین ویژگی دارد که ذکر آن شد .